جدول جو
جدول جو

معنی تأکید کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تأکید کردن
(یَ)
استوار کردن. عمل تأکید. رجوع به تأکید شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
تأیید. پشتیبانی کردن. نیرومند کردن. چیزی یا کسی را مؤید کردن. چیزی یا کسی را مورد تأیید قرار دادن. رجوع به تأیید شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
درنگ کردن. (ناظم الاطباء). دیر کردن. تأمل کردن:
خیر زاد تو است در طلبش
خیره خیره چرا کنی تأخیر.
ناصرخسرو.
ساعتی تأخیر کرد اندر شدن
بعد از آن شد پیش شیر پنجه زن.
مولوی.
در شدن خرگوش بس تأخیر کرد
مکر رابا خویشتن تقریر کرد.
مولوی.
ملک گفت اگر در مفاوضۀ او شبی تأخیر کردی چه شدی که من او را افزون از قیمت دادمی. (گلستان).
باران نشاط اول این سال ببارید
ابر اینهمه تأخیر که کرد از پی آن کرد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(یَ ظَ)
فرهختن و ادب آموختن و تربیت کردن و طریقۀ نیک آموختن، سیاست و تنبیه کردن. (ناظم الاطباء) ، در این بیت بمعنی منزه و پاک ساختن:
به آب اندام را تأدیب کردند
نیایش خانه را ترتیب کردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یَ قَ ظَ)
پرداختن. ادا کردن. رجوع به تأدیه شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
بنیاد کردن. بنیاد افکندن. بنا کردن. دایر کردن. تأسیس نهادن. برپا کردن. رجوع به تأسیس شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یُ)
میان دو تن الفت دادن آنان، سازواری دادن دو چیز را با هم، فراهم آوردن کتاب. گرد آوردن مسائل علمی. کتاب نوشتن. رجوع به تألیف شود
لغت نامه دهخدا
(لَعْ عَ)
توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار. رجوع به تأمین مدعی به شود
لغت نامه دهخدا
(یَهَْ یَ هََ)
بیان کردن و شرح وتفسیر نمودن و ترجمه کردن. (ناظم الاطباء). توجیه. گرداندن کلمه یا سخن بدیگر معنی جز معنی ظاهر آن: و باشد که دشمنان تأویلی دگرگونه کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 83). سعی نکنم در شکست بهیچ چیز که بیعت به آن تعلق گرفته و تأویل نکنم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 316). پس اگر بشکنم این بیعت را یا چیزی از آن... یا بگردانم کاری را از کارهای آن نهان یا آشکارا حیله کننده یا تأویل کننده یا معماآورنده یا کفاره دهنده، یا فروگذاشت کنم... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 318). یا معمایی در آنجا بکار برم یا کفاره دهم یا تأویل کنم و بزبان گویم خلاف آنچه در دل است... لازم باد بر من زیارت خانه خدا که در میان مکه است سی بار. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 319). رجوع بتأویل شود، تأویل کردن در مورد قرآن و احادیث. رجوع به تأویل شود:
کرده ای تأویل حرف بکر را
خویش را تأویل کن نی ذکر را
بر هوا تأویل قرآن میکنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(یَسَ)
کار کردن. کارگر افتادن. کارگر شدن. کاری شدن: زهر در وی تأثیر کرد، زهر در او کاری شد. پند دراو تأثیر کرد، در وی پند کارگر افتاد:
کاین نوحۀ نوح واشک داوود
در یوسف تو نکرد تأثیر.
خاقانی.
رجوع به تأثیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تائید کردن
تصویر تائید کردن
پشتیبانی کردن، موید کردن هایستن
فرهنگ لغت هوشیار
اصرارورزیدن، ابرام کردن، پافشاری کردن، پای فشردن، پیله کردن، سماجت ورزیدن، موکد ساختن، استواری بخشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
للتّأكيد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تایید کردن
تصویر تایید کردن
Affirm, Authenticate, Confirm, Corroborate, Endorse, Validate, Approve, Verify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
Stress, Accent, Accentuate, Emphasize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
accentuer, souligner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
acentuar, enfatizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
акцентировать , подчеркивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
betonen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
акцентувати , підкреслювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
akcentować, podkreślać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
强调
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
acentuar, enfatizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
accentuare, enfatizzare, sottolineare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
menekankan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
जोर देना , जोर देना , जोर देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
accentueren, benadrukken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
زور دینا , زور دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
জোর দেওয়া , জোর দেওয়া , জোর দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
kusisitiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
vurgulamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
강조하다 , 강조하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
เน้น , เน้นย้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
להדגיש , להדגיש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تاکید کردن
تصویر تاکید کردن
アクセントを置く , アクセントを強調する , 強調する , 強調する
دیکشنری فارسی به ژاپنی